سکوت سکوت... سکوت بس است فریاد میخواهم ان هم دیوانه وار

دَر زندگی یِک وَقتهایی پیش مییاد ؛

که حِس میکُنی بایَد سَرت را بُگذاری زَمیـטּ وَ بمیرے ....

اَما نَمیمیرے وَ فَقَط آه میکشی !

بَراے دَردهایی کِه نَمی تواטּ به کَسی گُفت ،

کِه ایـטּ خیلی بَدتَر از مُردטּ است ...!!!

دو شنبه 26 فروردين 1392 19:36 |- یاسی -|

بـــرای دلــــــم دعــا کنیــد ...
دلـــــــم خـواب بــی کـابـوس میخـــــواهـد ...
دلــــــم کمــی خـــدا مـــــی خـواهـد ...
کمـــــی سکــــوت ...
کمــــــی اشــک ...
کمـــــی بهـــت ...
کمــــی آغـــوش آسمــــانـــی ...
مــــــــــــرگ.

دو شنبه 26 فروردين 1392 19:33 |- یاسی -|

 

نمی‌میرد دلی کز عشق می‌گوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد

نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها

نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است

 

تو می‌مانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار

تو می‌خوانی
بهاران با ترنم‌های هر باران

تو می‌بینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق

تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت

الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی

تو در هر شعله می‌مانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر می‌خوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، می‌بوسد

دوباره عشق می‌جوشد
تو چون نوری
سیاهی می‌رود،
اما تو می‌مانی..

کیوان شاهبداغی


 

یک شنبه 25 فروردين 1392 19:10 |- یاسی -|

 

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،

 


که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .

 


و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می

 

کنیم .

 


از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن

 

دیگریست .

 


 هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .

 


 و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای

 

زیستن .

 


و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .


هنر نبودن دیگر
ی

یک شنبه 25 فروردين 1392 19:6 |- یاسی -|

 

خسته ام

 


تکیه زده ام بر دیواری از سکوت ؛

 


گاه گاهی هق هق تنهایی هایم سکوتم را میخراشد و نقشی از

 

یادگاری میزند

 

یادگاری هایی که کسی سواد خواندنش را ندارد

هیچ کس جز خدا

یک شنبه 25 فروردين 1392 18:59 |- یاسی -|

هـــــرگــــز   . . .   هـــــرگــــز
 
 
هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم

هرگز بردل عشقی هرگز نمیبندم

خدا خدا خدایا اگر به کام من جهان نگردانی جهان بسوزانم

اگر خدا خدایا مرا بگریانی من آسمانت را زغم بگریانم

منم که در دل ز نامرادی فسانه ها دارم

منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم

هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم

هرگز بردل عشقی هرگز نمیبندم

تو بیا فروغ آرزوها که رنج جستجو را پایان تویی

توبیا که بی تو آه سردم که بی تو موج دردم درمان تویی

منم که در دل ز نامرادی فسانه ها دارم

منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم

هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم

هرگز بردل عشقی هرگز نمیبندم

تو بیا فروغ آرزوها که رنج جستجو را پایان تویی

توبیا که بی تو آه سردم که بی تو موج دردم درمان تویی

منم که در دل ز نامرادی فسانه ها دارم

منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم

هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم

هرگز بردل عشقی هرگز نمیبندم

شنبه 24 فروردين 1392 23:34 |- یاسی -|

گل بارون زده ی من
گل یاس نازنینم
میشکنم پژمرده میشم
نزار اشکاتو ببینم

تا همیشه تورو داشتم
داشتنت تمام دونیاست
از توو اسم تو گفتن
بهترین همه حرفاست
با تو با تو اگه باشم
وحشت از مردن ندارم
لحظهام پر میشه از تو
وقت غم خوردن ندارم

ای غزل باره ی دلتنگ
که همه تنت کلامه
هنوزم با گل گونت
شرم اولین سلامه
ای تو جاری تویه شعرم
مثل عشق و خونو حسرت
دفتر شعر من از تو
سبد خاطره هامه
ای گل شکسته ساقه گل پرپر
که به یاد هجرت پرنده هائی
توی یاس مبهم چشمات میبینم
که بفکر یه سفر به انتهایی
سربزیره دلشکسته نازنینم
اگه سادست واسه تو گذشتن از من
مرثیه سرکن برای رفتن من
آخه مرگه واسه من از تو گذشتن
با تو با تو اگه باشم
وحشت از مردن ندارم
لحظه هام پر میشه از تو
وقت غم خوردن ندارم



گل بارونزده ی من اگه دلتنگمو خسته
اگه کوچیدن توفان ساقه ی منم شکسته
میتونم خسته گیاتو از تن پاکت بگیرم
میتونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم
میتونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم
میتونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم
میتونم برای خوبیت ..

جمعه 23 فروردين 1392 23:10 |- یاسی -|

آهای مردم دنیا
آهای مردم دنیا
گله دارم گله دارم
من از عالم و آدم گله دارم
آهای مردم دنیا
آهای مردم دنیا
گله دارم گله دارم
من از دست خدا هم گله دارم گله دارم
شما که حرمت عشق رو شکستین
کمر به کشتن عاطفه بستین
شما که روی دل قیمت گذاشتین
که حرمت عشق رو نگه نداشتین
آهای مردم دنیا
آهای مردم دنیا
گله دارم گله دارم
من از دست خدا هم گله دارم گله دارم
فریاد من شکایت یه روح بی قراره
روحی که خسته از همه زخمی روزگاره
گلایه من از شما حکایت خودم نیست
برای من که از شما سوختن و گم شدن نیست
اگه عشقی نباشه آدمی نیست
اگه آدم نباشه زندگی نیست
نپرس از من چه آمد بر سر عشق
جواب من به جز شرمندگی نیست
آهای مردم دنیا
آهای مردم دنیا
گله دارم گله دارم
من از عالم و آدم گله دارم
آهای مردم دنیا
آهای مردم دنیا
گله دارم گله دارم

من از دست خدا هم گله دارم گله دارم

 

 

جمعه 23 فروردين 1392 17:38 |- یاسی -|

خیلی ها نفرین میکنن ... تلافی میکنن... اما نه ... نفرین من ...

 

 الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ...

 

تلافی من .... میرم تا به اون برسی ...

 

سره راهت نباشم ... راستی ... قد من

 

دوست داره ...

 

سه شنبه 20 فروردين 1392 12:27 |- یاسی -|

شب عمیق است

اما روز از ان هم عمیق تر است...

شنبه 10 فروردين 1392 1:16 |- یاسی -|

ϰ-†нêmê§