قاصدک غم دارم،
غم اوارگی و در به دری،غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من،همه از خویش مرا می رانند
همه دیوانه ودیوانه ترم میخوانند.
مادر من غم هاست،مهد و گهواره ی من ماتم هاست.
قاصدک دریابم!روح من عصیان زده و طوفانیست
آسمان نگهم بارانیست.قاصدک غم دارم
غم به اندازه سنگینی عالم دارم.
قاصدک غم دارم غم من صحرا هاست
افق تیره او ناپیداست.قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی
و به تنهایی خود در هوس عیسایی
و به عیسایی خود،منتظر معجزه ای غوغایی.
قاصدک زشتم من زشت چون چهره ی سنگ خارا
زشت مانند زال دنیا.
قاصدک حال گریزش دارم
می گریزم به جهانی که در ان پستی نیست
پستی و مستی و بدمستی نیست
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید ان نیز فقط یک رویاست!!!
"زن" نیستم اگر زنانه پای عشقم نایستم!
من از قبیله ی "زلیخا" آمده ام...
آنقدر عشقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف بزند!
فرقی نمی کند فرشته باشی یا آدم
یوسف باشی یا سلیمان!
قالیچه ی دل من بدون اسم رمز ِ نام ِ "تو" پرواز نمی کند...
زنانه پای این عشق می ایستم...
آیا تو نیــــز مــــردانـــــــــه دوستــــــم داری؟؟؟؟؟؟
استاد:اصن بشر همه کارش عجیبه،مثلا به خاطر یه نفر خطر میکنه
و نصف شب توی شهر غریب سر خیابون وایمیسته،
ولی حاضر نیست به اون ادم بگه دوستش داره.
دختر:عجیب تر اینه که یه نفر استاد ادبیات باشه،
کلی هم شعر عاشقانه بلد باشه،
ولی خودش عاشق کسی نشده باشه
زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد
ما همه همسفر و رهگذریم ......
از هجوم این حقیقت بی رحم ، پشت سکوتم سنگر گرفته ام ...
و اشک های معصوم و به زانو فتاده ام مجالی برای فرصتی دوباره نمیابند ....
و گونه های صبورم اینروزها از هر چه باران است بیزارند ...
اگه اون تونسته فراموش کنه،منم میتونم.
-میبینی؟هنوز دوستش داری.
از کجا معلوم؟
-هنوز میخوای کارایی رو بکنی
که اون کرده
ϰ-†нêmê§ |