سکوت سکوت... سکوت بس است فریاد میخواهم ان هم دیوانه وار

 

اینجـــا بـﮧ مـَرز بـے تـَفـاوُتـے هـا رسیـבه ام

בلـَــم را בيگــر هیـــچ نمـے لرزانــב!!

בر مـَـטּ دلهـُــره….

בر مـَـטּ تـــرس….

בر مـَـטּ "احســآس مُــرבه است" !!

ایـטּ روزهـآ بــے خـیـآل خیـالـَم شـُבه ام

مـُنتظرَم בنــیـا تـَمـام شـَوב

شنبه 19 مرداد 1392 1:19 |- یاسی -|


in the morning
صبحگاهان

when the sun
وقتی آفتاب

is just starting to light the day
در حال روشن کردن روز است

i am awakened
من بیدارم

and my first thoughts are of you
و اولین فکرم تویی

at night
شبانگاهان

i stare at the dark trees
در تاریکی به درختان خیره می شوم

silhouetted against the quiet stars
که چون سایه هایی در مقابل ستارگان خاموش قد کشیده اند

i am entranced into a complete
مجذوب این آرامش مطلق می شوم

peacefulness
and my last thoughts are of you
و آخرین فکرم تویی

پنج شنبه 17 مرداد 1392 15:48 |- یاسی -|

خــــ ـ ــבایا

غـــــم خـــورבه ام به مقــــבارٍ ڪافــــے ،

ممـــــــنوטּ !

میــــل نــــدارم בیگــــر

مـــــــے شــــوב ؛

یــــک استــــڪان مـــــرگ بـــــرایم بریـــــــزے

پنج شنبه 17 مرداد 1392 15:44 |- یاسی -|


شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!

پنج شنبه 17 مرداد 1392 15:42 |- یاسی -|

دلـــــــتَنـــــگت می شوم...

چــــــشمانم را روی هـــــم می گــــذارم بـــــــلکه یادت را فـــــراموش

کنم...

تــــــو بگو دلــــــکم

مگر می شـــــــود یـــــک عــــــمری را فراموش کــــــرد؟!

چهار شنبه 16 مرداد 1392 16:28 |- یاسی -|


آدم هـا می آینـد

زنـدگی می کننـد

می میـرنـد و می رونـد ..

امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو

آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه

آدمی می رود امــا نـمی میـرد!

مـی مـــانــد

و نبـودنـش در بـودن ِ تـو

چنـان تـه نـشیـن می شـود

کـه تـــو می میـری

در حالـی کـه زنــده ای ..

چهار شنبه 16 مرداد 1392 16:5 |- یاسی -|

ای یاسمن ای یاس من ای دونه الماس من
کاشکی میدونستی چیه عشق من و احساس من
شکوفه بهار من اخر انتطار من
تو اومدی که تا ابد بمونی در کنار من
یاسی جون وقتی میاد صدای تو
میپیچه صدای خنده های تو
دل من تو سینه پر پر میزنه
که بیاد بیفته زیر پای تو
یاسی جون قربون اون قدو بالات
یاسی جون فدای اون ناز و ادات
غم و قصه هامو از من میگیره
وقتی که خنده میشینه رو لبات
دوست دارم ای یاسمن
تویی تو تنها عشق من
دیونتم عاشقتم باید که باشی مال من
دوست دارم ای یاسمن
تویی تو تنها عشق من
دیونتم عاشقتم باید که باشی مال من
ای یاسمن ای یاس من ای دونه الماس من
کاشکی میدونستی چیه عشق من و احساس من
ای یاسمن 1000 ساله میخونمت تو قصه ها
انگار فقط برای من تو رو فرستاده خدا
یاسی جون مثل گله یاس تنت
قربون زلفای مثل خرمنت
یاسی جون حتی حسودی میکنم
به گل لاله روی پیرهنت
یاسی جون قربون اون قد و بالات
یاسی جون فدای اون ناز و ادات
غم و غصه هامو از من میگیره
وقتی که خنده میشینه رو لبات
دوست دارم ای یاسمن تویی تو تنها عشق من
دیونتم عاشقتم باید که باشی مال من
دوست دارم ای یاسمن تویی تو تنها عشق من
ای یاسمن ای یاس من ای دونه الماس من
کاشکی میدونستی چیه عشق منو احساس من
ای یاسمن 1000 ساله میخونمت تو قصه ها
انگار فقط برای من تو رو فرستاده خدا
یاسی جون مثل گله یاس تنت
قربون زلفای مثل خرمنت
یاسی جون حتی حسودی میکنم
به گل لاله روی پیرهنت
یاسی جون قربون اون قد و بالات
یاسی جون فدای اون ناز و ادات
غم وغصه ها مو از من میگیره
وقتی که خنده میشینه رو لبات
دوست دارم ای یاسمن
تویی تو تنها عشق من
دیونتم عاشقتم
باید که باشی مال من
دوست دارم ای یاسمن
تویی تو تنها عشق من
دیونتم عاشقتم باید که باشی مال من

سه شنبه 15 مرداد 1392 17:48 |- یاسی -|

 

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یكی با چشمای نازش دل كوچیكمو لرزوند
یكی با دست ناپاكش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم
نشد

با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو كه بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر در گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه . كه بارونی نمی تونی
...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ

خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها
بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ
همین حالا
خداحافظ

سه شنبه 15 مرداد 1392 15:36 |- یاسی -|

 
مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت دشوار است


من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد

هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
دو شنبه 14 مرداد 1392 13:25 |- یاسی -|

سسسس

ساکت باشید لطفا

مدت هاست که خوابیده ام

سر بر بالین خاک گذاشته

و

هم آغوش مرگ شده ام

روی اندازی ز سنگ سرد دارم

نامم بر رویش حک شده است

آری زمان بسیاریست که مرده ام

تنها برای این که نبیم خنده های تو را

پس بر خیز و برو

قبرستان جای خندیدن نیست

دو شنبه 14 مرداد 1392 13:9 |- یاسی -|

ϰ-†нêmê§